امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

سفرنامه مشهدو..

اول بگم که روز ٦ فروردین هشتمین دندونت هم در اومد حالا 4 تا بالا 4تا پایین دندون داری عزیزم.. ٧ فروردین با عمو مرتضی و خانومش و امیرمحمد وبابایی ساعت 8 صبح از خونه راه افتادیم به سمت مشهد ، بعد کلی توراه بودن ساعت 10.30 شب رسیدیم از اونجایی که بابایی و مامانی و خاله ها زودتر از ما اونجا بودن رفتیم و مزاحم اونا شدیم و دیگه فکر هتل و اینا نبودیم، امیرعباس هم تو طول سفر پسر خوبی بود اما یکم از ماشین سواری خسته شده بود دلش میخواست راه بره و بازی کنه اما.. خلاصه برای نماز ظهر رفتیم حرم امام رضا(ع) خیلی لذت بخش بود بعد دوسال حسابی دلم تنگ شده بود خداروشکر که قسمت شد و رفتیم توام که برای اولین بار رفته بودی کلی از دیدن گنبد و گلدسته ها ذوق کر...
29 فروردين 1392

نوروز نامه

سلام مامانی تو این پست اگه خدا بخواد میخوام از اتفاقات و ماجراهایی که تو چهارشنبه سوری تا همین دیروز رخ داد رو برات تعریف کنم.. چهارشنبه سوری: بابایی کلی وسایل اتیش بازی و .. خرید البته ناگفته نماند که از مواد منفجره صدا دار خبری نبود اکثرا آبشار و منور .. بود بعد همگی رفتیم خونه بابا حشمت، بابابزرگ زحمت اتش رو کشیده بود عمه ها و عمو ها بودن همه اما عمو علیرضا سر کار بود خلاصه کلی خوش گذشت و بازی کردیم برای شام که رفتیم خونه بابابزرگ بغلت کردم که بهت شیر بدم یهو احساس کردم سرت خیلی گرمه!! بله بازم تب کرده بودی!!؟؟ ، به بابا گفتم مصطفی جان پاشو امیرعباسو ببریم دکتر تبش خیلی بالاست که همه گفتن بعد شام میرید اما من طاقت نیاوردم گف...
29 فروردين 1392
1